سیدمسعود راد (روانشناس) 9235501
رفتارهای درست تربیتی
انتقادهای کلامی سازنده
چهار نفر به مسجدی رفتند تا با هم نماز بخوانند. هر یک نیت کرد و به نماز ایستاد. در میانهی نماز بودند که بانگ مؤذن بلند شد. یکی از آنها به شک افتاد که آیا بهراستی حالا وقت اذان است؟ پس به مؤذن گفت: «الان اذان میگویی؟! آیا دیر نشده است؟» دیگری رو به او کرد و با ترحم گفت: «ای دوست عزیز! تو موقع نماز حرف زدی و نمازت باطل شد!» سومی رو به دومی کرد و گفت: «ای آقا! چرا به او طعنه میزنی؟ خودت هم در نماز حرف زدی؛ پس نماز تو هم باطل است.» چهارمی گفت: «خدا را شکر که من مثل این سه نفر حرف نزدم و گرفتار خطا نشدم تا نمازم باطل شود!» بدین ترتیب هر چهار نفر در نماز حرف زدند و نماز همه باطل شد، زیرا هیچ کدام از آنها به اشتباه خود فکر نکرد، بلکه هر یک فقط اشتباه دیگری را دید.
نکتهی ظریف: ابتدا فکر کنیم، بعد انتقاد کنیم. گاهی ما به موضوعات مختلف توجهی کوتاه میکنیم و نام آن را فکر کردن میگذاریم و در بیشتر موارد دچار خطا میشویم و مهمترین خطایمان هم این است که فقط عیب فرزندمان را میبینیم؛ نه عیب خود را!
سیلیِ جانانه!
در لطیفهای خواندم که معلمی هرروز، چند سیلی جانانه به صورت خود مینواخت. علت را از او پرسیدند، گفت: «من به گوش هرکدام از شاگردان سابقم که سیلی زدم، به مقامی و منصبی رسیده است. فکر میکنم با این کار، شاید خودم هم به جایی برسم!» هرچند این یک لطیفه است و جنبهی شوخی دارد، ولی من همیشه سعی دارم از لطیفهها درس بگیرم. درسی که من از این لطیفه میگیرم این است که باید قبل از تربیت فرزندان، به فکر تربیت خود باشیم؛ در آن صورت نیازی به تربیت آنها نیست. قبل از اینکه به گوش آنها سیلی بزنیم، به گوش خودمان سیلی بزنیم. قبل از اینکه از آنها انتقاد کنیم، از خودمان انتقاد کنیم. قبل از اینکه عیوب آنها را ببینیم، عیوب خود را ببینیم. باور کنید فرزندانمان به این صورت بهتر تربیت خواهند شد. مبادا به فرزندمان بگوییم «دروغ نگو» و خود دروغ بگوییم! یا بگوییم «پشت سر کسی حرف نزن» و خود چنین کنیم و ...
پدری میگفت: یک شب وقتی به خانه آمدم، همسرم به من گزارش داد که پسر بزرگمان، برادر کوچکترش را بهشدت کتک زده است. وقتی به صورت فرزند کوچکترم نگاه کردم، خیلی ناراحت شدم؛ زیرا صورتش حسابی زخمی شده بود و گوشهی چشمش هم کبودی داشت. بلافاصله فرزند بزرگم را صدا زدم و با عصبانیت علت را جویا شدم. پسرم صاف توی چشمانم نگاه کرد و گفت: «من کار اشتباهی نکردم! حرف زشت زد، من هم تنبیهش کردم.» من به او گفتم: «زدی بچه رو لَتوپار کردی، حالا میگی من کار اشتباهی نکردم؟» او به من گفت: «زدنِ دیگران اشتباهه؟» من گفتم: «بله که اشتباهه!» او جواب داد: «پس چرا همیشه وقتی کار اشتباهی میکنم، منو میزنی؟» با عصبانیت گفتم: «همین که خودت گفتی! چون کار اشتباهی میکنی، من برای تربیتت تو رو میزنم.» او بلافاصله گفت: «اون روز هم که به گوش مامان سیلی زدی و گوشهی چشمش کبود شد، میخواستی تربیتش کنی؟» من دیگر نتوانستم تحمل کنم و سیلی محکمی به گوش او نواختم و به او گفتم: «این رو هم بخور و دیگه به چیزی که به تو مربوط نمیشه، دخالت نکن. هر غلطی خواستی کردی، برای من زبون درازی هم میکنی؟ پسرهی گستاخ!»
آن شب پسر پانزده سالهی من قهر کرد و به خانهی خواهر بزرگترش که در نزدیکی خانهی ما بود، رفت. بعد از یک هفته به خانه آمد و به سفارش خواهرش، از من عذرخواهی کرد، ولی من تهِ قلب خود میدانستم که این من بودم که باید از او عذرخواهی میکردم؛ هرچند غرورم هرگز اجازهي چنین کاری را به من نداد.
خانهی جهنمی
بهنظر شما کدام خانه را بهراستی میتوان خانهی جهنمی نامید؟ خانهای که دچار فقر شده؟ خانهای که یکی از اعضای آن درگذشته است؟ یا خانهای که در آن یکی از اعضای خانواده بیماری صعبالعلاجی دارد؟ همهی این موارد باعث ناراحتی اعضای خانواده میشود و ممکن است آنها را بهشدت غمگین و افسرده سازد، ولی در چنین شرایطی افراد بههرحال با مرور زمان بر وضعیت روحی و روانی بدِ خود غلبه خواهند کرد. تنها چیزی که زندگی خانوادگی را به جهنمی سوزان مبدل میسازد، جنگ و دعوای زن و شوهر است. هیچکدام از مواردی که در بالا ذکر شد، بهاندازهی جنگ و ستیز یا ضرب و شتم پدر و مادر، به شخصیت روحی و روانی فرزندان لطمه وارد نمیکند.
کودکان در جنگ داخلیای که بین پدر و مادر روی میدهد، بیطرف نمیمانند؛ آنها یا جانب پدر را میگیرند یا جانب مادر را و این انتخاب یکجانبه، برای آنها بسیار دردناک است. عواقب این جنگ داخلی، هم به رشد صفاتِ سالمِ شخصیتی فرزندان صدمه میزند و هم به رشد جنسی ـ روانی آنها. وقتی پسری پدرش را طرد میکند یا دختری مادرش را، این پسر و دختر مدل و الگوی مناسبی برای خود نخواهند داشت تا بتوانند صفات شخصیتی خود را با آن وفق دهند و درعینحال، ممکن است با وجود غلط بودن رفتار پدر یا مادر، او را الگوی خود قرار دهند و در آینده رفتار او را در پیش بگیرند. اگر فرزند بهجای الگوسازی غلط، پدر یا مادر خود را طرد کند، در آن صورت آسیب دیگری بروز میکند و آن این است که اگر جانب مادر را بگیرد، از مردها متنفر خواهد شد و اگر جانب پدر را بگیرد، از زنها بیزار میشود و چنین نگرش تنفرآمیزی، قطعاً آثار نامطلوبی بر زندگی آیندهی فرزندان خوهد داشت.
خانهی بهشتی
آیا به عملکرد اشتباه پدری که دربارهی او صحبت کردیم توجه کردید؟ اشتباه بزرگ او این است که قبل از اینکه از عملکرد فرزندش انتقاد کند، به رفتار خود فکر نکرده است. او و همهی والدینی که رفتار خشونتآمیز با یکدیگر دارند، باید بدانند که فرزندان، خشونت را از والدین خود میآموزند و رفتار پرخاشگرانهی آنها را الگوی خود قرار میدهند. اگر آن پدر قبل از انتقاد از پسر پانزده سالهاش، از خود میپرسید «فرزندم این خشونت را از که آموخته است؟» و برای پاسخ، به اعمال خود فکر میکرد، شاید بهجای تنبیه فرزندش، خود را سرزنش میکرد و بعد به فرزندش میگفت: «پسرم، خشونت و پرخاشگری، راه درستی برای اصلاح رفتار دیگران نیست. ما باید حرف زدن و گفتگو را بیاموزیم. من در این مورد، الگوی خوبی برای تو نبودهام و از این جهت، از دست خودم بسیار ناراحتم و از تو هم بهخاطر کتکهایی که به تو زدهام، عذر خواهی میکنم و از این به بعد تصمیم میگیرم که از خشونت در برخورد با مادرت و همچنین در برخورد با تو، دست بردارم و از شیوهی گفتگو و مذاکره استفاده کنم. از تو هم میخواهم بروی از برادرت عذر خواهی کنی و از این به بعد، سعی کنی بهجای خشونت، از گفتگو استفاده کنی و اگر گفتگو اثر نداشت، هرگونه توبیخ و تنبیه او را به ما واگذار کنی.»
میز انتقاد
اعضای یک خانواده باید حتماً یک میز انتقاد داشته باشند. اگر چنین تدبیری در خانوادهی اندیشیده نشود، اعضای آن، هر لحظه باید منتظر یک انفجار عصبی از طرف یکی از اعضای خانواده باشند که این انفجار، باعث انفجارهای عصبی دیگری خواهد شد که ممکن است به نوبهی خود، لرزههای چند ریشتری به پایههای خانواده وارد کند و باعث فروپاشی آن شود. هم پدر و مادر و هم فرزندان یک خانواده، باید انتقادهای مستقیم خود را در ذهن خود نگه دارند یا یادداشت کنند تا در زمان مناسب و در کنار میز انتقاد، آن را بیان کنند. انتقادهای آنی که معمولا توأم با عصبانیت و پرخاشگری است، هیچ اثر مثبتی در تغییر رفتار ندارد و تنها باعث بروز خشونت و پرخاشگری درطرف مقابل میشود. میز انتقاد، ضامن سلامت روانی پدر و مادر و فرزندان است. فرزندانی که در چنین محیطی بزرگ میشوند، شخصیتهایی آرام و انتقادپذیر خواهند داشت. چنین فرزندانی آموختهاند که ابتدا فکر کنند، بعد انتقاد کنند. این افراد قبل از انتقاد کردن، حسابی فکر میکنند، زیرا تا زمان نشستن پشت میز انتقاد، فرصت کافی برای فکر کردن وجود دارد. بسیاری از انتقادهای افراد، ابتدا خیلی مهم بهنظر میرسد، ولی فرد با کمی فکر کردن متوجه میشود که در اهمیت دادن به آن موضع، اغراق کرده است و آن موضوع، چندان هم مهم نیست و گاهی اصلاً ارزش انتقاد کردن ندارد.
کاهش میزان انتقادها بهخاطر استفاده از تفکر و اندیشه، موجب میشود که فضای روانی خانه قابل تنفس و آرام شود و هوش و خلاقیت فرزندان در چنین خانهای، بسیار بیشتر از خانههایی میشود که دچار جنگ روانی است.
نتیجه: قبل از انتقاد کردن از فرزند خود، کمی فکر کنیم. شاید اشتباهی که میخواهیم از آن انتقاد کنیم، در خودمان باشد و ما بیش از فرزندمان مستحق این تذکر و انتقاد باشیم. یک میز انتقاد در منزل داشته باشیم و هفتهای یکبار، همگی پشت این میز بنشینیم و صریح و آشکار، از یکدیگر انتقاد کنیم. به این ترتیب اعضای خانواده میآموزند که از بیان انتقادهای سرپایی خودداری کنند و در مورد انتقاد خود، بیشتر فکر کنند و این امر موجب میشود از مطرح کردن انتقادهایی که به خودشان هم وارد است، خودداری کنند.