تلفن تماس:77583231

دوشنبه ها ساعت:8 صبح تا 5 بعد ازظهر

سیدمسعود راد (روان‌شناس)           9234501

رفتارهای درست تربیتی
انتقاد‌های کلامی سازنده


راهزنی بود که همه‌ی نیازهای زندگیش از راه حرام به‌دست می‌آمد. روزی مادر راهزن از دنیا رفت مادرش از او خواسته بود که از راه حلال، پارچه‌ای برای کفن کردن او فراهم آورد. راهزن جلوی کاروانی را گرفت و پارچه‌فروشی را پیدا کرد. پارچه‌ای به زور از او گرفت و گفت:«حلال کن!» پارچه‌فروش، از ترس جان گفت: «حلالت باشد!» راهزن به حرف او اطمینان نکرد. گلوی او را فشرد و با فریاد گفت: «از تهِ دل می گویی حلال یا نه؟» پارچه فروش فریاد می‌زد: «حلال، حلال» و آن‌قدر گفت، تا این که خفه شد و مرد!
نکته‌ی ظریف: انتقاد باید به‌صورت یک پیشنهاد دلسوزانه مطرح شود؛ نه این‌که به اسم انتقاد، با زور و تهدید، عقیده‌ای را به فرزندمان تحمیل کنیم، زیرا پذیرش و اطاعت از روی ترس و تهدید، هیچ ارزشی ندارد. برای تغییر عقیده‌ی فرزندان، باید در شرایط مناسبی از آن‌ها انتقاد کنیم.
محدودیت‌ها
در زندگی همه‌ی ما محدودیت‌هایی وجود دارد که ما باید آن را با لحنی جدی برای کودک بیان کنیم؛ به‌طوری که تنها یک پیام را به او منتقل کند و آن این که: «کاری که تو را از آن منع می‌کنم، واقعی است و جزو قانون خانواده‌ی ماست.» ولی والدین به‌جای انتقال پیام محدودیت، خود را در بگومگوهای بی‌پایان گرفتار می‌کنند. حال به مثال زیر توجه کنید:
سارای هشت ساله، به همراه مادرش به فروشگاه می‌رود. وقتی مادر خرید‌های خود را انجام می‌دهد، سارا هم گشتی در فروشگاه می‌زند و از قفسه‌ی اسباب‌بازی‌ها، یک عروسک بزرگ را انتخاب می‌کند. وقتی مادر برمی‌گردد، سارا به او می‌گوید: «مادر، من هم این عروسک بزرگ را برمی‌دارم!» مادر که تمام پول خود را برای خریدهای لازم منزل خرج کرده و دیگر پولی برای خرید سارا ندارد، با عصبانیت می‌گوید: «باز هم عروسک؟ آن‌قدر عروسک داری که نمی‌دانی با آن‌ها چه‌کار کنی؟ هر چیزی که می‌بینی می‌خواهی. هنوز وقتش نرسیده که جلوی خواسته‌هایت را بگیری؟»
سارا درحالی‌که عروسک را محکم در آغوش گرفته است، می‌گوید: «خودت این‌همه خرید کردی! من هم یک عروسک برداشته‌ام و سرجایش هم نمی‌گذارم.»
جنگ سرد
مادر درحالی‌که با عصبانیت به سمت سارا می‌رود، به او می‌گوید: «تو غلط می‌کنی که سرجایش نگذاری!» سارا در این لحظه پا به‌فرار می‌گذارد و در پشت قفسه‌ی خرید کالا مخفی می‌شود. مادر با عصبانیت می‌گوید: «به‌خدا اگر سرجایش نگذاری به مسؤولین فروشگاه می‌گویم که تو را به‌عنوان دزد دستگیر کنند.» سپس درحالی‌که از این برخورد فرزندش کلافه شده است، با عصبانیت به سمت صندوق می‌رود و چند لحظه بعد، متوجه می‌شود که سارا با ناراحتی و اشک و بدون عروسک پشت سر او در حال آمدن است. او متوجه می‌شود که سارا شکست را پذیرفته و عروسک را سر جایش قرار داده است؛ بنابراین سر او را می‌بوسد و به او می‌گوید: «اشکالی نداره! دفعه‌ی بعد برایت می‌خرم.» ولی صدای گریه‌ی سارا بلند‌تر می‌شود و بیشتر اشک می‌ریزد.
طی این برخورد، سارا از ترس زور و تهدید مادر، عروسک را سر جای خود می‌گذارد و ظاهراً محدویت مالی خانواده را می‌پذیرد، ولی درواقع چیزی عوض نشده است، زیرا زمانی که بار دیگر با مادرش به فروشگاه می‌رود، همان رفتار از او سر می‌زند و مادر متوجه می‌شود که رفتار دخترش تغییری نکرده و هنوز محدودیت‌های مالی خانواده را درک نکرده است. این مسأله به این دلیل است که مادر، همراه با ایجاد تهدید و ترس، از فرزندش انتقاد کرده است و این نوع انتقاد، هیچ‌گونه ارزش تربیتی ندارد. 
دلجویی
ما باید محدودیت‌هایی را که در زندگی خانوادگی خود داریم، با صراحت به کودک اعلام کنیم و به او بفهمانیم که نمی‌توانیم با درخواست او موافقت کنیم و بهتر است هرگز وعده و وعید به او ندهیم. در چنین شرایطی لازم است با فرزند خود هم‌حسی کنیم و انتقاد از رفتار او را به فرصتی دیگر موکول کنیم.
شاید پذیرش محدودیت‌ها برای ما آسان باشد، ولی برای کودک بسیار سخت است. او هر چیزی را که می‌بیند، می‌خواهد و هیچ‌گونه محدودیتی را نمی‌پذیرد. در مثال بالا، مادر باید سنجیده‌تر با دخترش، سارا، رفتار می‌کرد. وقتی کودک چیزی را طلب می‌کند که ما نمی‌توانیم آن را تهیه کنیم، حداقل می‌توانیم خشنودی کودک را از آرزوی داشتن آن چیز بپذیریم (یعنی بگذاریم که کودک با این آرزو خوش باشد)، بنابراین، مادر سارا می‌توانست به او بگوید: «دلت می‌خواست این عروسک را می‌خریدی و با خودت به خانه می‌بردی؟ عزیزم! می‌دانم دلت می‌خواهد همه‌ی اسباب بازی‌های این قفسه را با خودت به خانه ببری، اما امروز هیچ پولی برای خرید نداریم؛ با این‌حال، من یک مقدار پول دارم که می‌توانم به تو بدهم تا با آن، برای خودت یک آدامس و یک شکلات بخری.» و بعد درحالی‌که دستش را در کیفش می‌کند بگوید: «بیا پول را بگیر.» سارا هم پول را می‌گیرد و مادر به او می‌گوید: «حالا لطفاً عروسک را سرجایش بگذار.» در این لحظه سارا عروسک را در جایش قرار می‌دهد و به‌سرعت برای خرید آدامس و شکلات می‌رود. همان شب درحالی‌که سارا آماده‌ی خوابیدن است، مادر به او می‌گوید: «ببین دخترم، هروقت خواستی با من به فروشگاه بیایی، باید ابتدا از من بپرسی که آیا می‌توانم چیزی برایت بخرم یا نه؟ فهمیدی دختر گلم؟ چون ممکن است تو چیزی بخواهی و من نتوانم برایت بخرم!»
در این روش مادر از طریق دلجویی و هم‌حسی، رفتار فرزندش را کنترل می‌کند و انتقاد را به وقت دیگری موکول می‌کند و به‌هیچ‌وجه از تهدید و ایجاد ترس نیز استفاده نکرده است.
قانون خانواده
حال فرض کنید که مادری با درخواست نوجوان هفده‌ساله‌اش که دوست شدن با جنس مخالف است، روبه‌رو شود؛ درحالی‌که مادر و پدر، هر دو با این کار مخالف هستند. مادر چگونه باید به روش بالا، مخالفت خود یا محدودیت خانوادگی خود را برای فرزندش بیان کند؟ به این گفتگو توجه کنید:
آرش: «مادر! من می‌خواهم با آزیتا، دختر همسایه‌، دوست شوم.»
مادر: «ببین پسرم، من می‌دانم که خیلی دلت می‌خواهد با آزیتا دوست شوی؛ من احساس تو را درک می‌کنم، ولی تو باید بدانی که قانون خانواده‌ی ما، با بعضی از خانواده‌ها فرق می‌کند. من و پدرت، نمی‌توانیم با این خواسته‌ی تو موافقت کنیم. ما محدودیت‌هایی برای خانواده‌ی خود درنظر گرفته‌ایم و به درست بودن آن ایمان داریم.»
آرش: «می‌شود دلیل آن را به من هم بگویید؟»
مادر: «من الان مشغول درست کردن ناهار هستم. باشد برای یک وقت مناسب! من دلیل آن را برایت توضیح خواهم داد و تو نیز حتماً نظر خود را برایم بیان کن.»
این مادر در فرصتی مناسب با فرزندش به‌صورت زیر صحبت می‌کند: «پسرم، به نظر تو چرا من و پدرت چنین قانونی را پذیرفته‌ایم؟»
آرش: «من چه می‌دانم؟ شما این قانون را گذاشته‌اید؛ من که نگذاشته‌ام؟»
مادر: «خب چه اشکالی دارد؟ در مورد آن فکر کن و دلیل ما را حدس بزن. عجله‌ای نیست. هر وقت حدس زدی به من بگو تا در مورد آن بیشتر صحبت کنیم.» مدتی می‌گذرد و مادر از آرش می‌پرسد: «پسرم، در مورد آن موضوع فکر کردی؟» آرش می‌گوید: «مادر، حتماً شما فکر می‌کنید که عقلمون کمه و ممکنه کارهای نادرست انجام بدیم.»
مادر: «نه عقلتون کم نیست، ولی احساساتتون، قوی‌تر از عقلتونه؛ پس بهتره که تا زمان ازدواج، به این محدودیت احترام بگذارید و از دوستی با جنس مخالف بپرهیزید. من و پدرت هم قول می‌دهیم که یکی دو سال دیگه، به فکر ازدواج تو باشیم و زمینه رو برات فراهم کنیم.» بعد ادامه می‌دهد: «پسرم، من و پدرت دلمون می‌خواد که تو بتونی به‌طور مناسب به نیازهای خودت پاسخ بدی.»
نتیجه: انتقاد سازنده نباید با ایجاد ترس و تهدید توأم باشد؛ ما باید ابتدا از فرزند خود دلجویی کنیم و با او هم‌حسی کنیم و سپس در شرایط و زمان مناسب، از گفتار یا رفتارش انتقاد کنیم. انتقاد نیز باید کوتاه، دلسوزانه و سؤال‌برانگیز باشد.

تماس با ما

سهروردی جنوبی پلاک 98 تهران ایران                 
    1800-2345-0987  
    1800-2345-0987   

تماس باما

آدرس

خیابان سهروردی جنوبی نرسیده به تقاطع ملایری پور پلاک 98 واحد 3

تلفن : 021-77583231

همراه : 09376320561

ساعت کاری

حتی روزهای تعطیل

در راستای ارایه خدمات بهتر به مشتریان از این پس روزهای تعطیل نیز در کنار شما خواهیم بود لطفا برای بهره مندی از خدمان سرویس رایانه در روز های تعطیل حداقل 2 روز قبل در ساات اداری هماهنگی لازم را انجام دهید.

نظرات

محمد علی

سلام کتاب معماری عشق پایدار رو به همه زوج های جوان پیشنهاد میکنم خیلی عالیه.

مریم

ازدواج امر بسیار پیچیده ای هست بدون مطالعه نباید رفت جلو کتاب هاتون خیلی راهنمای خوبی هستن ممنون آقای راد